دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۱۴ ق.ظ
نقطه رهایی
وقتی امتحان های یک پسر تمام میشود باید برود یک شربت ابلیمو درست کند بذارد توی یخدان یخچال و بعد برود سوار دوچرخه اش بشود و انقدر پدال بزند تا یه جایی درست زیر دنده اش شروع کند به تیر کشیدن و همینطور رکاب بزند تا به نقطه رهایی برسد هر چه درس و رنج توی بدن ادم است هری میرید بیرون و ادم احساس سبکی میکند و پشت سرش را نگاه که میکند میبیند که یک جیز لزج سیاه افتاده روی زمین و دست و پا میزند و این اسارت است که به تو نیاز دارد.این رنج است که به تو نیاز دارد.
به تو نیاز دارد...
۹۳/۰۲/۲۹